" دانلود پایان نامه های آماده – ۲-۲-پیشینه پژوهش – 3 " |
![]() |
“
با تشخیص تأثیر بالقوه مثبت والدین کودکان با ناتوانی یادگیری در زمان کودکان، متخصصان تا حد امکان والدین را در فرایند درمان شرکت می دهند. این عقیده که متخصصان خودشان را به عنوان تنها منبع تخصص و والدین را به عنوان دریافت کننده تخصص میدانستند، دوام زیادی نداشت. امروزه بسیاری از متخصصان از الگوهای درمانی خانواده محور حمایت میکنند. الگوهای درمانی خانواده محور مبتنی بر این دیدگاه هستند که با خانواده ها با عزت و احترام، به صورت اختصاصی، انعطافپذیر و با روشهای مؤثر رفتار شود (هالاهان و همکاران، ۲۰۰۵؛ ترجمه علیزاده و همکاران،۱۳۹۰).
اگرچه خانوادههای زیادی اذعان میکنند که حضور کودک با ناتوانی یادگیری می تواند باعث سازگاری بهتر آنها شود و به صمیمیت خانواده بیافزاید اما میتوان گفت که حضور کودکی با ناتوانی یادگیری در هر خانوادهای ساختار خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث به وجود آمدن مشکلاتی در آن خانواده می شود (کاندلر[۲۴]، ۱۹۹۰).
۲-۱-۶- مسائل و چالشهای مادران کودکان با ناتوانی های تحولی
وجود نوزادی با ناتوانی، مستلزم توجه طولانی مدت برای تغذیه، امور درمانی و مراقبتهای عمومی است که نقش تعیین کننده در زندگی کودک دارد. از این لحاظ وظیفه مادر که برقراری تعادل بین نقش مادر و همسر است، دچار آسیب می شود. پس از مدتی احساس خستگی می تواند تأثیر قابل ملاحظهای بر کیفیت رابطه زوجین داشته باشد. نگرانی والدین از آینده کودک با ناتوانیرشدی، ممکن است آنقدر شدت یابد که مانع از توجه منطقی و اصولی به وضعیت فعلی کودک و نیازهای او شود. این نگرانی شدید معمولاً نیروی والدین را هدر میدهد و گاه سبب می شود که آنان نتوانند وظایف ضروری و مورد نیاز زندگی مشترک را برآورده سازند. اگر مشکلهای دیگری نیز وجود داشته باشد، این مشکلات تشدید خواهد شد و سبب سست شدن بنیاد و یکپارچگی خانواده می شود (سیفنراقی و نادری، ۱۳۸۱).
پژوهشهای انجام شده در این زمینه نشان داده اند که مادران کودکان با ناتوانی های تحولی به شدت تحت فشار روانی و استرس قرار داشته و سطح افسردگی و اضطراب و همچنین سلامت عمومی و احساس تنهایی در آنها نسبت به مادران فاقد کودکان با نیازهای ویژه بالاتر است.
ازجمله پژهش موسویخطاط (۱۳۹۰) در مورد ویژگیهای شناختی، روانی و اجتماعی والدین کودکان بیش از یک فرزند با نیازهای ویژه نشان داد سلامت مادران دارای کودکان با نیازهای ویژه در چهار بعد جسمانی، اضطراب، عامل اجتماعی و افسردگی از مادران کودکان عادی پایینتر است. در همین رابطه بنابرین، مادران به علت زمان کمی که به خود اختصاص می دهند آسیبپذیرتر میشوند.
از سوی دیگر افسردگی مادران کودکان با نیازهای ویژه بیشتر از سایرین است و باعث ناکارآمد شدن تعاملهای مادر-کودک و کاهش رشد کلامی میگردد (پترسون و آلبرز[۲۵]، ۲۰۰۱).
در ارتباط با افسردگی در بین والدین کودکان با کمتوانیذهنی نیز مطالعه ای در امارات متحده عربی توسط خمیس (۲۰۰۷) انجام گرفت. در مطالعه ای که مککانکی[۲۶](۲۰۰۶) که در مورد مادران کودکان سندرم داون انجام داد به این نتیجه رسید که مادران این کودکان در معرض خطر بالای فشار روانی، سلامتی ضعیفتر و روابط خانوادگی ضعیف شده قرار دارند.
مادران کودکان با کمتوانیذهنی دچار اختلالات روانی و احساسات منفی همچون احساس گناه و افسردگی بیشتری شده و تمایل به طرد کودک دارند (چاوشی، ۱۳۶۷).
همچنین ونریپر[۲۷] (۲۰۰۸) در مطالعه ای بر روی ۵۵ خانواده دارای کودک با کمتوانیذهنی به این نتیجه رسید که والدین این کودکان در تمام زمینه ها، نسبت به گروه کنترل عوامل تنشزای بیشتری را تجربه میکنند.
۲-۲-پیشینه پژوهش
۲-۲-۱ پیشینه داخلی
علاقبند و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی از نوع شبهآزمایشی، نشان دادند که اثر مقابله درمانگری بر سلامت عمومی مادران دارای فرزند کم توانذهنی ژنتیکی و غیرژنتیکی یکسان است و سلامت عمومی مادران هر دو گروه را افزایش میدهد، علائم جسمی و افسردگی مادران را کاهش میدهد و خواب و کارکرد اجتماعی آن ها را بهبود میبخشد.
موللی و همکاران (۱۳۹۲) در پژوهشی توصیفیتحلیلی روی ۸۸ مادر(۴۴ مادر کودک کمشنوا و ۴۴ مادر کودک شنوا) تهرانی که به صورت خوشهای انتخاب شدند، نشان دادند که سلامت عمومی مادران کودکان کمشنوا پایینتر از مادران کودکان شنواست. همچنین میانگین امتیازهای علائم اضطراب، علائم افسردگی، علائم جسمانی و کارکرد اجتماعی مادران کودکان کمشنوا بالاتر از مادران کودکان شنواست.
اکرمی، هداوندخانی و داودی (۱۳۹۱) در پژوهشی مورد –شاهدی ۸۰ نفر از خواهران و برادران دانشآموزان با کم توانذهنی و ۸۳ نفر از خواهر و برادران دانش آموزان عادی با بهره گرفتن از روش نمونهگیری خوشهای چند مرحله ای به عنوان گروه نمونه انتخاب گردید و پرسنامههای سلامت عمومی، عزت نفس و مهارت اجتماعی در اختیار آن ها قرار گرفت. نتایج به دست آمده از آزمون tمستقل، تفاوت معنیداری بین خواهران دانش آموزان با کم توانذهنی در مهارت های اجتماعی نسبت به خواهران دانشآموزان عادی نشان داد، اما در سایر موارد تفاوت معنیداری بین سایر گروه ها مشاهده نگردید.
صالحی، کوشکی و حق دوست (۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان مقایسه سلامت عمومی، سبکهای مقابلهای و شادکامی مادران کودکان معلول جسمی حرکتی و سالم نشان دادند که تفاوت معنیداری بین میزان سلامت عمومی و شادکامی دو گروه از مادران وجود دارد. و بین استفاده از سبکهای مقابله با بحران در دو گروه مادران تفاوتهای معنیداری وجود دارد.
موللی و همکاران (۱۳۹۲) در پژوهشی با عنوان تأثیر درمانگری شناختی-رفتاری بر سلامت عمومی و نشانه های افسردگی مادران کودکان کمشنوا نشان دادند که درمانگری شناختی-رفتاری به طور معنیدار، سلامت عمومی مادران کودکان کمشنوا را افزایش و نشانه های افسردگی را در آن ها کاهش داده است.
ولیزاده و همکاران (۱۳۸۹) در پژوهشی ۴۴ نفر از مادران کودکان کم توانذهنی را به صورت تصادفی انتخاب کردند. از این تعداد ۲۲ نفر به صورت تصادفی در گروه آزمایش و ۲۲ نفر به همان شیوه در گروه کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش ۱۲ جلسه آموزش مهارت های مقابله را دریافت کردند؛ در حالی که گروه کنترل، هیچ مداخلهای دریافت نکردند. نتایج به دست آمده نشان داد که آموزش مهارت های مقابله، سطح استرس و ناامیدی مادران کودکان کم توانذهنی را به طور معنیداری کاهش داده است.
شهرکیپور، کریمزاده و کرامتی (۱۳۸۸) در پژوهشی آزمایشی با عنوان بررسی اثر آموزش زندگی خانوادگی در کاهش تنیدگی والدینی مادران دارای کودکان اختلال یادگیری در خواندن و نوشتن ۶۰ نفر از مادران کودکان با اختلال یادگیری انتخاب کردند و در دو گروه آزمایشی و کنترل گمارش تصادفی شدند.کلیه مادران قبل و بعد از اجرای متغیر مستقل، ۳۴ سوال مربوط به تیدگی والد را در چهار زیرمقیاس افسردگی، احساس صلاحیت، انزوای اجتماعی و سلامت والدینی را تکمیل کردند. نتایج پژوهش نشان داد که با تغییر ادراک مادر از طریق محتوایی جهت آشنایی با اختلال یادگیری و ویژگیهای آن میتوان باعث کاهش تنیدگی، افسردگی، انزوای اجتماعی و بهبود احساس صلاحیت و سلامت روان مادران دارای کودک اختلال یادگیری شد.
“
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-19] [ 05:20:00 ب.ظ ]
|